ملینا عسل مامانملینا عسل مامان، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

پرنسس کوچولو

ده روزگی دختر گلم

 [لطفا روی ادامه مطلب کلیک کنید] دختر گلم امروز روز ده روزگی شما بود که خاله ها و زن دایی و دخترداییها و مامانی و عمه ها اینجا بودن . مامانی هم شما رو برد حموم و غسل ده روزگی شما رو انجام داد. ...
23 ارديبهشت 1393

به خونه خودت خوش آمدی

این اولین عکس شما توی خونه هست.  [لطفا روی ادامه مطلب کلیک کنید] عزیز دل مامان شما چهارشنبه شب یعنی 24 ساعت بعد از به دنیا اومدنت از بیمارستان اومدیم خونه همه خاله ها بابایی و دایی ها و عمه هات همه اومده بودند خونمون تا از گل مامان و بابا استقبال کنن عزیز دل به خونه خوش آمدی.     ...
23 ارديبهشت 1393

دلنوشته مامان برای ملینا خانم

 [لطفا روی ادامه مطلب کلیک کنید] سلام دختر نازم ، سلام عزیز دلم، وای که خدا می دونه دل مامانت الان در چه حالیه ، خدا می دونه ضربان قلب مامانت الان روی چنده ، نمی دونم خوشحالم یا ناراحت. خوشحالم به خاطر اینکه دارم فرشته توی دلم رو می بینم ، ناراحتم چون از درونم بیرون اومدی و دیگه مال من تنها نیستی ،مال همه میشی. 9ماه تموم شد و ما به هم عادت کرده بودیم . اما خوشحالم چون جگر گوشه ام  الان تو آغوشم آرام خوابیده. ای خدای مهربون همون جور که این نعمت بزرگ را به من عطا کردی، این لحظه و حس و حال رو نصیب همه منتظرای نی نی عطا فرما.   " آمین "         &n...
23 ارديبهشت 1393

تولدت مبارک عزیزم

 [لطفا روی ادامه مطلب کلیک کنید]   دختر گلم تو نمیدونی اون شب من چه حسی داشتم آخه شما عجله داشتی و یک هفته زود تر به دنیا اومدی اون شب یعنی سه شنبه ساعت 5/7 شب من وقت ویزیت دکتر داشتم وقتی رفتم پیش خانم دکتر بعد از گرفتن نوار قلب گفت که حتما باید امشب شما به دنیا بیایی. خلاصه مامان خیلی نگران شد و تو مطب دکتر کلی گریه کرد ولی بالاخره با  بابا اومدیم خونه من سریع آماده شدم و رفتیم دنبال مامانیت و خاله اشرف بع از اون طرف همه خاله هم اومدن بیمارستان و ساعت 10 بود که رسیدیم بیمارستان و مامان رو با یه عالمه استرس بردن که اماده بشم و بعد از کلی کار شما عزیز دل مامان ساعت 11و 5 دقیقه شب توسط خانم دکتر ماموریان در بیمارستان ...
23 ارديبهشت 1393