حکایت این روزهای من....
این روزها.....
گاهی صد بار دست هایت را می گیرم و نگاه می کنم . به ناخن هایت به بندبند انگشتانت و به پوستت نگاه می کنم و می بوسمشان . انگار خدا را در مشت های کوچکت پیدا کرده ام ، به چشمهایت بوسه می زنم و به لبانت چشم می دوزم ... ، با تو بازی می کنم و در آغوشت می گیرم و آرام در گوشت می گویم : می دانی چرا خداد تورابه من داد؟
بــــرای اینـــکه روزی هـــزار بــار از او تشکر کـــنم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی